سفر تنهایی
آقای جعفری، دبیر عربی دوم دبیرستان، رازی را با ما در میان نهاد: همه ما قاچاقی زندهایم! در واقع بعد از یک سکته مغزی، او مهلتی دوباره برای زندگی یافته بود. میدانید، مرگ فقط پایان زندگی نیست. مواجهه با مرگ، مواجهه با یک تنهایی وسیع و عظیم است. زمانش که برسد، همه بندهای تعلق از این دنیا پاره میشوند. در این سفر، تنهاترین هستی.
روزنوشتهای کموتراپی (۸)
دوره چهارم شیمیدرمانی و پرتودرمانی
روزنوشتهای کموتراپی (۷)
دوره سوم شیمیدرمانی
روزنوشتهای کموتراپی (۶)
دوره دوم شیمیدرمانی
روزنوشتهای کموتراپی (۵)
دوره اول شیمیدرمانی
مرز بین تاریکی و روشنایی (۴)
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم (عطار)
قصهها را هم، باید بیقضاوت خواند! (3)
اگر میداشتم بال و پری پرواز میکردم درین بستانسرا دیوان محشر باز میکردم (صائب تبریزی)
سختیهای زندگی، ما را به هم نزدیکتر میکند! (2)
مگردان روی گرم از دوستان تا دولتی داری که از یک شمع روشن می توان صد شمع گیراندن (صائب تبریزی)
بال و پر زندگی (1)
زندگی بال و پری دارد به وسعت مرگ، که بعد از درک آن همه چیز تغییر میکند.