فعالیتها و برنامهها:
وقتی برای باوااسپادانا پذیرش میشدیم، هر نوع خوراکی، تلفنهمراه، پاسپورت و پول نقد و هر چیز باارزشی که داشتیم را به آنها تحویل دادیم یا در آنجا به امانت گذاشتیم. با شروع رسمی برنامه، اجازه خروج نداشتیم و عملا ارتباطمان با دنیای خارج قطع شد. اغلب برنامهها برای شرکتکنندگان بدون اعلام قبلی و پیشبینی نشده بود. شروع برنامه، هر روز شش صبح بود و اغلب تا ساعت نه یا ده شب طول میکشید. البته فواصل محدودی هم بین برنامهها بود، برای صرف غذا، دستشویی، دوش گرفتن یا به سکوت و مراقبه گذراندن. همیشه زمان دقیق وقفه را اعلام میکردند و نزدیک پایان آن، داوطلبها با دست زدن توجه شرکتکنندهها را برای بازگشت به هال جلب میکردند. داخل هال، جایی در وسط دیوار روبروی در اصلی، تصویری بزرگ از سادگورو بود و در جلوی آن شعله، عود و ویبوتی[1] روی یک سانیدی[2] قرار داشت که مورد احترام افراد حاضر قرار میگرفت. برنامهها تنوع ویژهای داشتند، هم تحرک در قالب یوگا، رقص، بازی و مسابقه بود و هم سکون و سکوت مدیتیشن و گوش سپردن به سخنان سادگورو. شبها کاملا خسته، آماده خواب و استراحت بودیم. محل خواب هم در همان سالن بزرگ بود. هر کسی تشک، بالش و ملحفه خودش را داشت که اتیکت نامش را به آن چسبانده بود. مسئولیت پهن کردن و جمع کردن با خودش بود. روز آخر هم، هر فرد ملحفهها و روکشهای بالش و تشک خود را جمع میکرد تا برای شستشو فرستاده شوند. صبحها در سه نوبت بیدارباش و اعلام شروع میکردند: یک بار، یک ساعت قبل از شروع، بار دوم، نیم ساعت قبل از شروع و بار سوم، ده دقیقه قبل از شروع. اگر ناچار میشدند کسی را از خواب بیدار کنند، اینکار را با سائیدن کف دستها در کنار گوش او انجام میدادند.
چند روز اول که آنجا بودیم، هوا متغیر بود، گاه آفتابی، مرطوب و گرم بود و گاه باد میوزید و باران میبارید. اما وقتی دوره بعدی شروع شد، آسمان بیمهابا شروع به بارش کرد. ساعتها میبارید و بادها شاخ و برگ درختان را با شدت تکان میداد. تا زمان ترکِ ایشا، بارشها ادامه داشت. بیشتر اوقات موقع شستن ظرفها با شیرهای آبی که در حیاط بودند، همه لباسهایمان خیس میشد. برای من همه اینها نشانههای خوبی بود. انگار طبیعت داشت با ما حرف میزد. درختان، پرندهها، ابرها، کوههای ویلیانگیری، طاووسهایی که آنجا قدم میزدند و حتی علفها و گاوهای سفید و منحصر به فرد ایشا با آن شاخهای محکم و چشمان درشت سیاه با آدم حرف میزدند و اگر مشتاق شنیدن بودی میتوانستی ساعتها روی ایوان بنشینی و به عاشقانههای باد و باران گوش دهی.
بین دو برنامهای که شرکت کرده بودم، یعنی باوااسپادانا و شونیااینتنسیو[3]، دو سه روزی فاصله بود. برای اقامت در این فاصله زمانی دو تا انتخاب داشتم، یا به صورت داوطلب مشغول شوم یا در یکی از کلبههای ایشا اقامت داشته باشم که انتخاب من دومی بود و به اتفاق دوستی از کشور نپال سپری شد. در این فرصت توانستم به دیدن آدیوگی[4] بروم. هر شب ساعت هفت شب جشن نور بر روی مجسمه آدی یوگی اجرا میشود. آدیوگی دیویا دارشانام[5] یک نمایش تصویری قدرتمند است که بر روی آدیوگی نمادین نمایش داده میشود. این نمایش بصری تماشایی، سادگورو را در حال روایت داستان آدیوگی و چگونگی ارائه علم یوگا به انسانها نشان میدهد. بیش از ۱۵۰۰۰ سال پیش، پیش از تمام ادیان، آدیوگی، اولین یوگی، علم یوگا را به هفت شاگرد خود، ساپتاریشیها، منتقل کرد. او ۱۱۲ راه را که از طریق آنها انسانها میتوانند از محدودیتهای خود فراتر رفته و به پتانسیل نهایی خود برسند، شرح داد. پیشنهادات آدیوگی ابزاری برای تحول فردی است، زیرا تحول فردی تنها راه برای تغییر جهان است. پیام اساسی او این است که برای رفاه و رهایی انسان «تنها راه به بیرون، از درون است». چهره نمادین «آدیوگی - منبع یوگا» که توسط رکوردهای جهانی گینس به عنوان بزرگترین مجسمه نیم تنه جهان شناخته شده است، ۱۱۲ فوت (۲۴ متر) ارتفاع دارد که نمایانگر ۱۱۲ راهی است که او برای رسیدن به رفاه و طبیعت نهایی انسان ارائه داده است[6]. اینجا عکس گرفتن برای بازدیدکنندگان مجاز است.
یک صبح زود بعد از اتمام باوااسپادانا، یک دوست هندی پیشنهاد کرد با هم به سوریاکوند مانداپام[7] برویم. این مکان در مسیر آدی یوگی بود. جلوتر یک برکهای پوشیده از نیلوفر بود که پُل زیبای کوچکی روی آن تعبیه شده بود. سپس سکوی سوریاکوند مانداپام بود که پلههای نسبتاً زیادی داشت. افراد بسیاری مشغول یوگا و مدیتیشن بودند. ما هم مشغول تمرینهای خودمان شدیم. من یک بار دیگر هم برای انجام یوگای صبحگاهی به این مکان رفتم. وقتی داشتم از پلهها پایین میآمدم، دو سنجاب کوچک را دیدم که با حرکات تند و تیزشان دنبال غذا بودند.
در زمان هر کدام از دورههای باوااسپادانا و شونیا اینتنسیو، یک بار فرصت زیارت دیانالینگا[8] را پیدا کردیم. «دیانا» در زبان سانسکریت به معنای مراقبه و «لینگا» به معنای شکل است. دیانالینگا یک فضای مراقبهای عمیق است که به هیچ باور یا ایمان خاصی وابسته نیست و نیازی به هیچ آیین، دعا یا عبادتی ندارد. دیانالینگا، یک شکل انرژی قدرتمند و منحصر به فرد، این امکان را برای هر انسانی که وارد حوزه آن میشود، ایجاد میکند تا زندگی را در تمامیت آن تجربه کند.[9]
برای افزایش پذیرش انرژیهای دیانالینگا، بازدیدکنندگان میتوانند در یکی از دو تئرتاکوند[10] (آبهای انرژیدار) موجود در محل، غسل کنند. سوریاکوند[11] 20 فوت (۶ متر) پایینتر از سطح زمین است و در زیر یک مجسمه خیرهکننده 20 فوتی برنجی و مسی از خورشید قرار دارد. چاندراکُند[12]، برای زنان، با انرژی کمی زنانه و سوریاکوند، برای مردان، ماهیت مردانهتری دارد. چاندراکُند در عمق 30 فوتی (۹ متری) زمین قرار دارد و با سی و دو پله به آن دسترسی پیدا میکند. این آب توسط سنگهای گرانیتی غولپیکر قاب گرفته شده و با یک نقاشی دیواری رنگارنگ که ماهاکومبها ملا[13] را به تصویر میکشد، طاق زده شده است[14]. ماهاکومبها ملا یکی از بزرگترین جشنهای مذهبی در جهان است و هر ۱۲ سال یکبار در هند برگزار میشود. در طول مراسم، هزاران نفر بهویژه در روزهای اصلی مراسم، در رودخانهها (معمولاً رود گنگ) غوطهور میشوند تا از گناهان خود پاک شوند و برای برکت و آرامش دعا کنند. این مراسم نه تنها بهعنوان یک تجربه مذهبی، بلکه بهعنوان یک گردهمایی فرهنگی عظیم نیز محسوب میشود. قبل از اینکه وارد چاندراکُند شویم باید در حمامهای آنجا دوش بگیریم و یک کاور مخصوص به تن کنیم.
تجربههای شخصی و درونی از ایشا:
تعهد
در آغاز دورهی «مهندسی درون»، سادگورو از ما خواست که این مسیر را همچون بازی ببینیم؛ چرا که بسیاری از کارها را شاید با بخشی از قلبمان انجام دهیم، اما بازی را با تمام وجودمان زندگی میکنیم. در فضایی که او خلق کرده بود و در روند برنامهها، من جلوهای روشن از تعهدی از صمیم دل را دیدم؛ حضوری بیتزلزل و سراسر از جانمایهی عشق.
نظم
برنامهها با نظمی شگفتانگیز پیش میرفتند؛ نظمی که نه فقط در اجرا، بلکه در روح جمعی برگزارکنندگان و داوطلبان جریان داشت. حتی باران و طوفانهای شدید هم نتوانستند خللی در روند امور وارد کنند. این هماهنگی و مسئولیتپذیری مثالزدنی، حاصل تلاش بیوقفهی قلبهایی بود که خود را وقف کرده بودند.
قدردانی
سپاسگزاری، نه فقط برای چیزهای خاص، بلکه برای «هر آنچه هست». هر لحظه، نعمتیست؛ فرصتی که ممکن است ناگهان پایان یابد. وقتی به یاد آوریم که با دستانی خالی به این دنیا آمدیم و با همان دستان خالی نیز خواهیم رفت، آنگاه بیشتر قدردان لحظهها خواهیم بود؛ قدردان زندگی، با همهی پیچیدگیهایش.
وقف
میخواهم دربارهی واژهی Devotion صحبت کنم. وقف کردن یعنی سراسر وجود خود را پیشکش چیزی کردن؛ همچون بازیای که با همهی قلبت انجام میدهی. اینگونه وقف، نوعی قربانی کردن عاشقانهی نفس است. آن «من»ها محو میشوند و «یک» پدیدار میشود. پیش از آن، انسان در رنج است؛ و پس از آن، در شعف. و این شعف را بهروشنی در بسیاری از داوطلبان ایشا میتوان دید. (اگر بپذیریم که هر آنچه جز «من» خداست؛ آنگاه این منِ ذهنی، همان است که در برابر غیرخود تعظیم میکند تا «من» را قربانی کند و به وحدت برسد.)
احترام
احترام، چیزی فراتر از واژههاست. از دل برمیخیزد، از جنس قدردانیست و در سکوت نگاه، در وقار حرکات، و در ناگفتهها خود را نشان میدهد.
مدینهی فاضله چگونه ساخته میشود؟
شاید هر انسانی دستکم یک بار در زندگیاش به مدینهی فاضله اندیشیده باشد؛ آن هنگام که برای حل مسائل، ریشهها را در بیرون جستوجو میکنیم. اما سادگورو میگوید:
«راه رهایی، تنها یک چرخش ساده است، باید ببینی که سرچشمهی همهی تجربههای تو در درون توست. موقعیتهای بیرونی ممکن است تجربهی انسانی را برانگیزند، اما منشأ آن همیشه درون توست—درد یا لذت، شادی یا رنج، عذاب یا سرور، همگی درون تو اتفاق میافتند. اشتباه بزرگ انسان این است که میکوشد شادی را از بیرون بهدست آورد. در حالیکه ممکن است بیرون تنها جرقهای باشد، اما آنچه حقیقیست، همیشه از درون میجوشد.»
سادگورو اینکار را انجام داد، و بعد دنیای بیرونش را ساخت. ایشا بر اساس خِرد و آموزههای سادگورو، در مورد انسان و نجات خاک بنا شده است. اصول و توصیههای او در مورد جنبههای مختلف زندگی، آنجا عملی میشود.
پایان
[1] Vibhuti
[2] Sannidhi
[3] Shoonya Intensive
[4] Adiyogi
[5] Adiyogi Divya Darshanam
[6] https://isha.sadhguru.org/en/center/consecrated-spaces/112-feet-adiyogi
[7] Suryakund Mandapam
[8] Dhyanalinga
[9] https://isha.sadhguru.org/en/center/consecrated-spaces/dhyanalinga
[10] Theerthakunds
[11] Suryakund
[12] Chandrakund
[13] Mahakumbha Mela
[14] https://isha.sadhguru.org/en/center/consecrated-spaces/theerthakund
دیدگاه خود را بنویسید